گاستون باشلار، بر آن است که تخیل تودهای جامد و بیجان از تصاویر محصول ادراک حسی نیست بلکه قوهی دگرگون ساختن آنهاست. به بیانی دیگر، تخیل قوهی ساختن تصاویر از واقعیت نیست بلکه قوهی ساختن تصاویری است که از واقعیت فرا میگذرند؛ برتر از واقعیتاند. بنا بر رواناسطورهشناسی ابداعی گاستون باشلار یعنی نقد تخیلی، طبیعت از طریق تخیل فرهنگی میشود، به عبارت دقیقتر تخیل نیروی محرکهی این تبدل است، و اگر این مهم به درستی صورت نگیرد عقدههای فرهنگی شکل میگیرد. باشلار با تمیز تخیل مادی از دیگر انحاء آن – نحوی از تخیل که از طریق تجربهی آخشیجان (عناصر اربعه) در ژرفای ناخودآگاهی فرد به وجود میآید، بر آن است که تخیل مادی شکلهای قدیمی اسطورهای را دوباره به زندگی بازمیگرداند، و با تغییرشکل دادن شکلها، به آنها زندگی دوباره میبخشد. نقد تخیلی در حکم یک رواناسطورهشناسیِ هنریِ مخاطبمحور از جمله نقدهای تالیفی محسوب میشود و فرآیند عملیاتی آن در چهار گام به فعلیت میرسد: مواجهه با یکی از عناصر اربعه یا فضایی حادث از آنها در معنای اسطورهشناختی، تاثر شدید روانی از این عنصر یا فضا در معنای روانشناختی، تشدید این حالت روانی با پژواک حاصل از تداعی اثر یا آثار هنری که پیشتر در خصوص همین عنصر یا فضا تالیف شدهاند در معنای هنری، و تحت تاثیر این همه تشدید قوهی تخیل چندان که به تالیف اثری نو منجر شود.